پشت پرده فرزندخواندگی؛ نقش پرحرف و حدیث سالار معمولی در پایتخت

پشت پرده فرزندخواندگی؛ نقش پرحرف و حدیث سالار معمولی در پایتخت
آفتاب نیوز :

چند روزی می شود که سریال «پایتخت» تمام شده است. این فصل از سریال پایتخت در کنار سایر موارد جذاب و درام هایی که در دلش جا داده بود یک نقطه عطف داشت. نقطه عطف این فصل از پایتخت حضور یک فرزندخوانده به نام سالار بود. خانواده معمولی در این فصل تصمیم گرفته بودند فرزندی که پدر و مادر خود را در کرونا از دست داده بود به سرپرستی بگیرند. با اینکه هما فرزند زیستی داشت و خودش مادر بود اما بار دیگر با به سرپرستی گرفتن یک فرزند مادر شده بود.

به گزارش فرهیختگان حضور سالار معمولی در سریال پایتخت بهانه ای است تا مقوله فرزندآوری و به سرپرستی گرفتن فرزند از بهزیستی را بررسی کنیم. بدون شک میزبانی از یک کودک خصوصاً کودک خردسال آسیب دیده چالش های خود را دارد و باید دید که خانواده های میزبان چگونه با این چالش ها کنار می آیند؟ 

دو سال طول کشید تا اولین فرزندم را به سرپرستی بگیرم

هدی طاهری فیلمنامه نویسی است که هر دو فرزندش را به سرپرستی گرفته است. فرزند اولش نوزاد بود اما فرزند دوم دختر پنج ساله ای بود که اخیراً به جمع خانواده شان پیوسته است و در ابتدا او را از طریق طرح میزبان به فرزندخواندگی پذیرفته اند. طرح میزبان طرح فرزندخواندگی موقت است.

طاهری گفت: «حدود دو سال بی وقفه تلاش کردم تا به روزی برسم که بتوانم دخترم را به خانه بیاورم. در این مسیر تلاش های بسیاری داشتم. در شش ماه پایانی تقریباً هر هفته پیگیر امور بودم و در دوسه ماه آخر این پیگیری ها به صورت روزانه انجام می شد. این طور نبود که صرفاً یک فرم پر کنیم و بنشینیم تا نوبتمان شود. فکر می کنم حالا شرایط کمی تغییر کرده باشد و فرایند ها ساختارمندتر و شفاف تر شده اند. به هر حال در آن زمان هم تلاش می کردند تا تصویر روشن تری از این مسیر ارائه دهند اما عملاً برایشان مهم ترین مسئله خانواده ای بود که قرار بود پذیرای کودک باشد.» 

طاهری ادامه داد: «در این مسیر از سوی خانواده اطرافیان و دوستان مان حمایت بسیاری دریافت کردیم؛ حمایتی بسیار پررنگ و دلگرم کننده. اما درباره دختر دومم. به هرحال دختری حدودا پنج ساله وارد خانه ما شد. حالا یک سالی است که با ما زندگی می کند و شرایط کاملاً متفاوت است. در ابتدا ما با طرح «میزبان» اقدام کردیم؛ یعنی نخستین هدف مان فرزندخواندگی نبود. به همین دلیل زمانی که فرایند اداری طی شد تا کودک وارد خانه شود این مسیر مانند فرایند فرزندخواندگی نبود که معمولاً دو سال طول می کشد. 

من از همان روز نخست طی یک ماه دوره ها را گذراندم. همه چیز فشرده انجام شد؛ تست های روان شناسی بررسی سوءپیشینه و دیگر مراحل اداری. تنها تفاوتش با فرایند بهزیستی این بود که دیگر نیازی به مراجعه به قوه قضائیه نداشتیم. در این روند فقط با بهزیستی در ارتباط بودیم و قوه قضائیه درگیر نبود. در نتیجه همه چیز ظرف یک ماه انجام شد. فقط یک جلسه دخترم را دیدیم و در عرض یک هفته باقی امور طی شد و او به خانه آمد.»

احساس می کردم در یک دریای طوفانی درحال دست و پا زدنم

طاهری تعریف می کند که شرایط برای پذیرایی از فرزند دومش متفاوت بود: «با اینکه می دانستم کودک دوم نوزاد نیست و طبیعتاً نگهداری از او دشواری های خاص خودش را دارد اما واقعیت بسیار فراتر از تصورم بود. من فکر می کردم قرار است در دریایی طوفانی شنا کنیم اما آنچه رخ داد چیزی شبیه به دست وپا زدن در اقیانوسی عمیق طوفانی تاریک و بی انت ها بود؛ جایی که هیچ دستاویزی برای نجات در دسترس نبود. این چنین سخت و چالش برانگیز.

اما این بار مزیتی داشتیم که در تجربه قبلی نداشتیم. شاید آن زمان احساس نیاز کمتری می کردیم اما بعد ها فهمیدم خانواده هایی که سرپرستی کودکان بزرگ تر را برعهده می گیرند بدون تردید به این حمایت نیاز دارند؛ و در آن زمان بهزیستی آن چنان که باید نمی توانست پاسخگوی این نیاز باشد. ما در این مسیر مشاوره ای دائمی داشتیم. گروهی همراه مان بودند که به صورت ۲۴ساعته به ما خدمات مشاوره ای می دادند. هر پرسشی که داشتیم از پزشکی روان شناسی روان پزشکی تا مسائل حقوقی در همان جا پاسخ داده می شد. کودکی که به سرپرستی گرفتیم ساکن یکی از خانه های شبه خانواده بود.» 

در طرح میزبان کودک به جای زندگی در فضای جمعی خانه های شبه خانواده در جمع یک خانواده زندگی می کند و تا روزی که خانواده ای سرپرستی او را به عهده بگیرند در جمع آن خانواده باقی می ماند. فرزند دوم طاهری در ابتدا چنین شرایطی داشت و آنها میزبان آن کودک بودند. 

اغلب کودکانی که به فرزندخواندگی پذیرفته می شوند والد مؤثر نداشتند

این مادر ادامه می دهد: «بچه ای که در سن بالاتر از نوزادی وارد خانواده می شود چه قبلاً در یک خانواده (آن هم خانواده ای آسیب دیده) زندگی کرده باشد و چه در بهزیستی بوده باشد –مثلاً از نوزادی در شیرخوارگاه بزرگ شده باشد– در هر حالت با چالش هایی روبه روست. برخی از این چالش ها مشترک اند و برخی دیگر نه. 

مثلاً بچه ای که در بهزیستی بوده برخی از تصورات را اصلاً ندارد. فرض کنید بچه ای که مرد ندیده یا صدای بلند نشنیده یا حتی بو های مختلف را تجربه نکرده. ممکن است چیزی را که بویی داشته باشد نشناسد. باید او را به جا های مختلف برد تا همه چیز را بو کند تا قوه بویایی اش فعال شود. قوه لامسه اش نیز همین طور است. بچه هایی که در شیرخوارگاه یا مراکز بهزیستی بوده اند از این تجربه های حسی به شدت محروم بوده اند.» 

طاهری عنوان کرد: «از طرف دیگر بچه هایی که در خانواده های آسیب دیده زندگی کرده اند چالش هایی از جنس دیگر دارند. مثلاً خانواده ای که از بیرون به ظاهر «معمولی» بوده اما کودک آسیب دیده ای از آن خانواده بیرون آمده. ما در سریال پایتخت کودکی داشتیم که پدر و مادر این بچه در دوران کرونا فوت کرده اند و بعد از آن او را به سرپرستی گرفتند. در حالی که تقریباً ۹۹.۵ درصد از بچه هایی که به فرزندخواندگی سپرده می شوند دلیل ورودشان به سیستم بهزیستی یا ترک خانواده مرگ پدر و مادر نیست. آن نیم درصد استثنایی اند و مواردی بسیار نادر هستند. مسئله اصلی بیشتر این بچه ها نبود والد مؤثر است نه صرفاً نبود پدر یا مادر. یعنی خانواده است اما کارکرد تربیتی یا حمایتی ندارد.»

اکثر بچه های بهزیستی آسیب دیده اند

او ادامه داد: «فقر هم دلیل اصلی نیست چون وقتی فقر تنها مسئله باشد ارگان ها و خیریه های زیادی هستند که کمک می کنند تا بچه در خانواده بماند. تمام تلاش بهزیستی و سایر نهاد ها هم بر این است که کودک در کنار خانواده باقی بماند. اما وقتی خانواده آسیب دیده است آن وقت شرایط متفاوت می شود. بچه هایی که از این خانواده ها آمده اند معمولاً شاهد صحنه های بسیار بدی بوده اند.

در واقع اغلبشان به طور جدی آسیب دیده اند. بسیاری از آنها نشانه هایی از سوختگی بریدگی های عمیق یا زخم های شدید روی بدن دارند. بیشتر آنها شاهد استعمال مواد مخدر دزدی خشونت و گاهی صحنه هایی بسیار دردناک تر و تلخ تر بوده اند؛ چیز هایی که حتی تصورشان هم برای ما دشوار است؛ حتی برای من هم تا زمانی که از نزدیک با آن مواجه نشدم قابل تصور نبود.

برای همین است که بچه ای که در سن بالاتر به خانواده می پیوندد معمولاً دست کم شش ماه تا یک سال زمان نیاز دارد تا فضای یک خانواده سالم را بپذیرد. چون از محیطی آمده که در آن مجبور بوده از خودش مراقبت کند خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد اغلب بدون اینکه اختیاری داشته باشد. حالا ناگهان وارد فضایی شده که به او اختیار داده می شود به او احترام گذاشته می شود و به نیازهایش توجه می کنند.» 

او همچنین دیگر چالش این کودکان را دلبستگی ناایمن می داند: «بچه ای که وارد خانواده می شود علاوه بر همه چالش هایی که دارد معمولاً به شدت دلبستگی ناایمن دارد. یعنی مثلاً وقتی کودکی پیش من است و شما وارد خانه می شوید می گوید من با شما می آیم. واقعاً هم می خواهد همراهتان برود. بعد اگر به خانه فرد دیگری برود می خواهد همان جا بماند.

برای او هیچ تفاوتی ندارد که همراه من باشد یا با شما یا با فرد دیگری یا حتی با کسی غریبه در پارک. پدر من مدیر من یا هر فرد ناآشنای دیگری برای او همه یکسان اند. تنظیم این نوع دلبستگی و برقراری روابط پایدار زمان بر است. چه آن کودک در بهزیستی بزرگ شده باشد چه در یک خانواده آسیب دیده در هر صورت تنها با مربی سر و کار داشته و نه با والدینی که رابطه ای امن و پایدار برایش ساخته باشند.» 

طاهری افزود: «مدتی طول می کشد تا بفهمد خانواده اش چه کسانی هستند و چه کسی قرار است از او حمایت کند. چون واقعیت این است که بسیاری از این کودکان دقیقاً از سوی نزدیک ترین افرادشان آسیب دیده اند؛ همان هایی که قرار بوده خانواده و پناهشان باشند. خیلی از این بچه ها را اورژانس اجتماعی از خانواده شان جدا کرده و به بهزیستی سپرده است. گاهی حتی خانواده می خواهد کودک را بازگرداند اما بهزیستی به دلیل شرایط نامناسب نگهداری چنین اجازه ای نمی دهد. هزار و یک دلیل وجود دارد که چرا بازگشت کودک به آن محیط ممکن نیست.» 

طاهری اما درباره بازنمایی واقعیت فرزندخواندگی در پایتخت گفت: «اتفاقی که در پایتخت افتاده بود یکی از بخش های خوبش این بود که یک خانواده ای معمولی را نشان داد. خانواده ای که وضعیت مالی خاصی نداشتند؛ نه خانه ای به نامشان بود نه ماشین درست وحسابی داشتند. به طور کلی اصلاً از نظر اقتصادی در شرایط ویژه ای نبودند و کاملاً معمولی بودند.

درست مثل بخشی از جامعه امروز ما. نکته مهم دیگر این بود که این خانواده فرزندی را به سرپرستی گرفتند در حالی که خودشان دو فرزند زیستی داشتند. این یعنی الزاماً کسی که نمی تواند بچه دار شود تنها گزینه اش فرزندخواندگی نیست. الآن با خانواده های زیادی مواجهیم که هم فرزند زیستی دارند و هم فرزندخوانده. مثلاً خانواده ای را می شناختم که پنج فرزند زیستی داشتند و با این حال یک کودک را هم به فرزندی پذیرفته بودند.» 

وی ادامه داد: «خانواده هایی بودند با دو فرزند یک فرزند یا تعداد های مختلف فرزند زیستی که در کنارشان کودک دیگری را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند. طرح «میزبان» هم خیلی اتفاق افتاده بود. بسیاری از خانواده ها از طریق این طرح وارد مسیر فرزندخواندگی شدند مخصوصاً برای نگهداری از نوزادان یا کودکان خردسال نیازمند مراقبت خانگی؛ تا مشکلات شان برطرف شود. این بخش ماجرا واقعاً اتفاق مثبتی بود. اما از سوی دیگر تصویری که در نهایت ارائه شد باز هم تصویری نرم و سبک بود.

واقعیت این است که آنچه در روز های اول و حتی ماه های اول تجربه می شود آن قدر ها هم شیرین نیست. ماجرا اصلاً به این شکل نیست که با یک کودک بامزه باهوش و عاقل روبه رو باشی که هیچ خطایی نداشته باشد. به نظر می رسد که سازندگان نخواسته اند وارد لایه های عمیق تر موضوع شوند و البته نمی توان خیلی به آنها خرده گرفت. در همین حد هم که به موضوع پرداختند به نظر من کافی بود.»

خانواده ها همیشه نگران فرزندخوانده ها هستند

طاهری عنوان کرد: «مسئله ای که در پایتخت به آن پرداخته شد و جالب توجه بود دل نگرانی و ترس هما و نقی از این بود که سالار را به هر دلیلی از آنان بگیرند. کسانی که تجربه فرزندپذیری دارند با این حس آشنا هستند و مدام این کابوس را دارند؛ بنابراین خواب هایی که هما و نقی در این باره می دیدند ممکن است نزدیک به خواب ها یا حس های واقعی خانواده های فرزندپذیر باشد. علت آن نیز به این مسئله برمی گردد که برچسب مادرخوانده و پدرخوانده به این افراد زده می شود و اینکه این افراد ممکن است در معرض قضاوت دیگران باشند و با کوچک ترین آسیب یا صدمه ای که به فرزندخوانده آنان وارد می شود متهم به این می شوند که به خوبی از او مراقبت نکردند چون فرزند زیستی شان نیست! بنابراین به شخصه در این سکانس ها با هما و نقی هم ذات پنداری کردم و مطمئناً بسیاری دیگر از خانواده هایی که این شرایط را دارند همین حس را نسبت به آن داشتند. البته زمانی که حکم سرپرستی دائم به خانواده ها داده می شود این اضطراب و نگرانی ها کاهش می یابد و به نوعی خیال خانواده های فرزندپذیر از بازپس گرفتن فرزند راحت می شود.» 

وی افزود: «در سکانسی از سریال اوس موسی در مورد سالار از نقی سؤال می کند و تصور می کند او نوه خانواده معمولی است که نقی در پاسخ می گوید این بچه را به سرپرستی گرفتیم و پدر و مادرش را در ایام کرونا از دست داده است و… هر چند اوس موسی در مورد گذشته سالار سؤالی نپرسید اما دیالوگی که نقی داشت نکته منفی این سکانس بود.

با توجه به حجم مخاطبی که این سریال دارد و هرچند که موضوع فرزندپذیری هدف اصلی نبود اما این دیالوگ غلط بود چراکه کنجکاوی درباره گذشته این کودکان و کنکاش کردن سرگذشت آنان و اینکه پدر و مادرشان کیست و… کار صحیحی نیست و خیلی مهم است که اطرافیان درباره گذشته فرزندخوانده سؤالی از خانواده نپرسند و خانواده هم اطلاعات خاصی در این باره به اطرافیان شان ندهند تا نه کودک و نه خانواده فرزندپذیر مورد قضاوت دیگران قرار نگیرند. به نظرم دیالوگ این سکانس باید به این نحو نوشته می شد: «نقی: ما دیدیم هما هست من هستم سارا و نیکا هستند ما یک خانواده ایم سر این سفره. این محبت و گرمی رو باید با یک بچه ای که از این نعمت محرومه شریک بشیم و اینطور شد که سالار رو آوردیم. بعد دیدیم که ما سر سفره عشق و محبت این بچه نشستیم و….» 

وی ادامه داد: «نکته منفی دیگر پایتخت این بود که نقی خود را فردی سالم و بدون مشکل شنوایی به بهزیستی معرفی کرده بود و صداقت کافی را نداشت. در واقع اولویت برای اعطای سرپرستی یک فرزند به خانواده این است که خانواده از لحاظ روحی و روانی در سلامت کامل به سر ببرند و حداقل توانایی برای مراقبت از فرزندخوانده را داشته باشند که خانواده نقی از این امکان برخوردار بودند و بهتر بود این عدم صداقت را نداشتند.» 

وی در خصوص فرهنگ سازی در زمینه فرزندپذیری گفت: «ما جزء اولین خانواده هایی بودیم که در طرح خانواده میزبان بهزیستی شرکت کردیم؛ در این طرح فضایی فراهم شده بود تا بچه های بی سرپرست به جای زندگی در محیط جمعی مراکز بهزیستی در جمع خانواده باشند و به نوعی خانواده متقاضی نماینده بهزیستی است و از آن بچه تا زمانی که تکلیف سرپرستی و فرزندخواندگی اش مشخص شود مراقبت می کنند.

 اجرای چنین طرح هایی فرصت خوبی هم برای خانواده و هم فرزند است که تجربه ای مفید از فرزندپذیری و فرزندخواندگی داشته باشند. با توجه به اینکه کودکانی که در این طرح حضور دارند در سن طلایی فرزندخواندگی به سر می برند اجرای این طرح ها فرصت تربیت و حضور در بستر خانواده را به آنان می دهد و برای مدت مشخصی در شرایط پایدارتر و بهتری قرار می گیرند و طعم داشتن خانواده ای امن را می چشند.»

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "پشت پرده فرزندخواندگی؛ نقش پرحرف و حدیث سالار معمولی در پایتخت" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "پشت پرده فرزندخواندگی؛ نقش پرحرف و حدیث سالار معمولی در پایتخت"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه